«از معلمی تا کارآفرینی» تجربه های تلخ و شیرین کارآفرینی را در 4قسمت بررسی و پیشنهادهایی برای رشد کسب و کارهای دیجیتال ارایه میدهد.
در قسمت اول گفتم از ایدهها غول نسازید، ایدهها به تنهایی ارزشی ندارند این ما هستیم که به ایدهها ارزش میدهیم یا اونا را زمینگیرشون میکنیم.
مطالعه قسمت اول
در قسمت دوم از شاگردی کردنم گفتم، که چقدر برایم آموزنده بود با خاطرات تلخ و شیرین.
مطالعه قسمت دوم
در قسمت سوم قصدم اینست که از کلاسها و کارگاههای آموزشی که براشون خیلی دوق و شوق داشتم و صد البته هزینهبر بودنشون براتون بنویسم.
این روزها بدجوری این کلاسها مد شده، همه شدن دکتر، مهندس ثروتآفرینی اند.
جالب اینکه اکثر این گروه دکتر، مهندسای پرمدعا یک شبه هم پولدار میشوند نه از طریق پیمودن راه سخت و شیرین کارآفرینی، بلکه از طریق خالی کردن جیب دیگران.
بنام کارآفرینی و بکام رویافروشی!
بعد از ورشکستگی در بازارهای مالی تصمیم گرفتم هم شاگردی کنم و هم مهارتم را بالا ببرم. برای افزایش مهارت مدتی سرچ کردن و آخرش رسیدم به کلاسهای موفقیت. کلاسهای موفقیت برام خیلی جذاب و دهن پرکن بود.
مطالب هیجانی و وسوسهانگیز این حوزه مرا سرشوق میآورد.
آن روزها کلاسها وهمایشهای کسب وکار، موفقیت و بورس فقط در تهران بصورت محدود برگزار میشد. ولی من با ذوق و شوق وسوسه انگیزی از سمیرم ( جنوبیترین شهرستان استان اصفهان) در همایشهای تهران شرکت میکردم.
بنرهای کلاسها و همایشهای موفقیت و انگیزشی با جملات انگیزشی و دهن پرکنی در سایتها و شبکههای اجتماعی تبلیغ میشد. بیشتر این کلاسها رویای ثروتمندی یک شبه را مژده میدادند.
معمولا این کلاسهای انگیزشی و موفقیت با جملات دهنپرکنی چون: «تو میتونی»، « تو قهرمان زندگی خودتی» ، « تو فقط بخواه به بقیهاش کاری نداشته باش» ، « برای پول کار نکن»، « با روزی 2 ساعت میلیاردر شو»، « با روزی 1 ساعت تو 2 ماه، زبان چینی را قورت بده» و …داغ داغ بود.
این داغی چنان به تارو پود جسم و روان آدم گرمی میداد که بعد از سالها هنوزم تو تنم جا خشک کرده، و هنوزم رسوباتش احساس میکنم.
نتایج کلاسهای رویا فروشی!
با حضور در کلاسهای موفقیت و مطالعه کتابهای آن 2 نتیجه برایم به ارمغان داشت:
- اولا دچار توهم: بزرگبینی و موفقیت کاذب شده بودم و تو هر کوی و برزنی دم از موفقیت میزدم
- دوما با غرور و اعتماد کاذب سرمایهگزاریهای دیوانهواری کردم که شکست بدی برایم داشت.
یعنی بجای نتیجه واقعی دچار توهم ثروتمندی شدهبودم.
از درون توهم مدیرعاملی و کارآفرینی داشتم ولی درآمدم جوابگوی ریخت و پاشهام نمیداد.
نوروز 93 سال خیزش دوباره من
بازگشت به فطرت درونم و تصمیمی چالشبرانگیز
عادت چندین سالهام این بود که قبل از سال جدید، راندمان و نتایج سال جاری رابررسی و براساس آن برای سال نو برنامه ریزی میکردم.
این عادت خوبم از من یه معلم موفق ساخته بود. هم تو مدرسه موفق بودم و هم با حقوق معلمی زندگی خوبی داشتم و تونسته بودم یه خونه دبلکس و یه باغ بزرگ بخرم.
ولی تو این 3 سالی که زده بودم جاده خاکی، همه را از دست دادم و شدم یه معلم ورشکسته.
نوروز 94 فرصت خوبی شد تا دنیای جدیدی که مرا به رویاهای مجازی توهمزا کشانده بود را به چالش بکشم.
تصمیم خوب و نتیجهبخش من در سال 94 شامل:
خلوت چندروزه من در تعطیلات نوروز باعث شد هدف و رویای گم شده خودم را پیدا کنم. تصمیمی که با سرمایه بسیار کم مرا صاحب یه کارگاه تولیدی کرد.
راستی من چرا باید این متن را اینجا بنویسم!
در اینجا میخواهم اشتباهات و باورهای غلطی که تو کلاسهای موفقیت و کسب وکارهای نو پا برای
افراد کم تجربه ولی دارای رویاهای بزرگ گفته میشود و در برابرش پول کلانی به جیب میزنند را بازگو کنم.
به نیکی میدانم که شما هم یا این مسیر را طی کردهایی و یا در آینده نزدیک طی خواهی کرد. شاید این مطالب راهنمایی باشد تا اسیر باورهای غلط و نتایج خانمانسوز نشوی.
این مطلب را به علت طولانی بودن در 2 قسمت نوشتهام ، اولین خالیبندی دنیای کارآفرینی را در این قسمت و 4 تای دیگر را در قسمت بعدی براتون آماده میکنم.
5 خالیبندی دنیای کارآفرینی در ایران!
1- 10 کتاب بخوان تا استاد حوزه کسبوکارت شوی!
حتما داری پوزخند میزنی و میگی:
برو بابا، تو کجای کاری! همه اساتید موفقیت و بیزنس ایران میگن کتاب بخوان تا تو حوزه بیزنست تک بشی حالا، تو از کجا پیدات شد که ساز مخالف میزنی!
باید همین اول کار، خیالت راحت کنم که نه با مطالعه 10 کتاب استاد میشوی و نه حتی با 100 کتاب!
با جسارت و ایمان گفته باشم، نه تنها تو با کتاب خواندن هرگز و هرگز استاد نخواهی شد بلکه ممکن است عقبگرد هم بکنی!
چرا؟
چون یا وسط راه لنگ میزنی، کتاب و کلاس را می بوسی و میروی دلال بازار میشی، یا تهش دچار توهم استاد بودن میشوی!
من یک انباردار کتاب بودم تا یک یادگیرنده
راستش من از دوران دبیرستان تا امروز یعنی حدود 35 سال همیشه دست به کتاب و اهل مطالعه بودم، حالا ممکن است کم و زیاد شده باشه ولی هیچوقت بدون مطالعه نبودم.
متاسفانه بیشتر سبک کتاب خواندن من و بیشتر آدمای کتابخوان جمعآوری تلنباری از اطلاعات یا بقولی« انبادار اطلاعات» است.
از سال 90 تا سال 93 شاید هر 10 روزی یه کتاب میخوندم. همه
کتابهای رابرت کیوساکی، آنتونی رابینز، برایان تریسی، جیم روآن، دارن هاردی و …
حقیقتش توهم و یا بقول « مایکلگربر» در کتاب « افسانه کارآفرینی » رعشه کارآفرینی به من دست داد که نتیجه آن شکست وحشتناک و از دست دادن خانه، ماشین و سرمایهام شد.
تو همانند خری هستی که فقط کتاب حمل میکنی
بعد از شکست مالیام باز هم کتاب مونس و دوست من بود اما اینبار
کتاب باضافه شاگردی کردن.
تو این مرحله متوجه شدم کتاب بدون عمل مثل درخت بی ثمر است.
یادمه تو یکی از سکانسهای سریال امام علی در قضیه حکمین سعد وقاص جمله جالبی به ابوموسی اشعری گفت:
« تو همانند خری هستی که فقط کتاب حمل میکنی»!
پس نیازی نیست به حرفای اساتید بی مدرک و یا با مدرک بدون عمل گوش بدی اصلا تو نیاز نداری هفتهای یک کتاب بخوانی تو اگر سالی3 الی 5 کتاب خوب بخوانی و در طی سال اجراش کنی نتیجه خوبی خواهی گرفت، ولی اون 50 کتابی که تو 1 سال خوندی هیچ تاثیری تو زندگی و کسب وکارت نخواهد گذاشت!
چرا هیچ تاثیری نداره؟
چون کتاب خواندن زمانی نتیجهبخش خواهد بود که برایت 3 نتیجه داشته باشد، وگرنه فقط یک سرگرمیه!
- داشتن مهارت مطالعه
- تفاوت دانستن با یادگیری کاربردی
- چرایی و هدف مشخص از مطالعه کتاب
من تمام کتابهای رابینز، برایان تریسی، دارنهاردی، جیم روآن، استفانکاوی را در 2 سال مطالعه کردم حقیقتش آنچنان تاثیر خاصی توی زندگیم نداشت.
نتایج عملی در زندگی و کسب وکارم
- متوجه شدم که هیچ کتابی آموزگار کاملی نیست. کتابها فقط آدرسدهنده خوبی هستند. مثلا در کتاب « گاو بنفش» ستگادین میگه گاو بنفش باشید، خاص باشید تا دیده شوید ولی هرگز نمی گوید چگونه گاو بنفش بشوید یا چیکار کنید تا بین رقبا و مشتریان خاص شوید.
- دوما آموزههای اکثر کتابها قابل اجرا نیستند. میدونی چرا؟ چون هر کسب وکاری و هر کارآفرینی ویژگیهای خاص خودش داره. ما از کتابها فقط میتونیم آدرس بگیریم. از کتابها میشه تجربههای دیگران را تجربه خودت کنی. ولی از کتابها نمیتونیم اساس کسب وکارمون را اجرایی کنیم.
یک مثال بزنم:
در کتاب « افسانه کارآفرینی » مایکل گربر سارا را در کارگاه کیک پزیاش به چالش میکشد و میخواد باهاش ثابت کند که کیکپز بودن به تنهایی برای کارآفرین شدن و مدیریت کسب وکار کافی نیست باید خیلی چیزای دیگر را بدانی و تجربه کرده باشی تا از نفس نیفتی!
ولی آقای گربر خیلی واضح و شفاف اجرایی کردن و حتی سیستمسازی کسبوکار را یاد مخاطبش نمیدهد فقط با داستانهای جذابش موضوع را شیرین و جذاب میکند.
- کتابها الهامدهنده فوق العادهای هستند: از کتاب « نوآفرینی» تونستم چندین مقاله خوب الهام بگیرم. مطالعه این کتاب به من یاد داد که کارآفرینان خیلی محتاط و دست به عصا استارت میزنند ولی وقتی کارشون را پیش بردن و از نتیجه آن مطمئن شدن با تمام وجود خودشان و سرمایهشان را وقف کسبوکارشان میکنند.
ولی باز هم استاد لاکچری دانشگاه استنفورد « آدام گرانت»بمن یاد نداد که چگونه در کارم با احتیاط حرکت کنم و از آن مهمتر از اهمیت نوآفرینی برایم نوشت و داستانهای جذاب از نوآفرینان برایم تعریف کرد ولی باز هم یادم نداد که چگونه نوآفرین باشم!
میدانی چرا کتابهای تجاری یاددهندههای قهاری نیستند؟
چون کتابها، محصول تولیدی ارزان مدرسان و مربیان هست برای فروش کالاها و محصولات گرانتر!
هرگز نویسنده و کارآفرینی تمام تجربه و چالشهای کسب وکارش را در کتابش بازگو نخواهد کرد بلکه ترا آماده میکند برای خرید پک آموزشی و یا حضور در کلاس آموزشی و یا مشاوره دادن به تو.
چون نویسندهها در کتاب به تو می گویند چه چیزی را باید انجام دهی اما هرگز نمی گویند چطور و چگونه با چه روشی باید آن را انجام دهی!
مهمترین نتیجه این مظلب:
یادت باشه اگر در حین مطالعه کتاب یه ایده و یا طرح جالب و بدردبخوری الهام گرفتی خیلی سریع کتاب ببند و برو عملیاش کن و بعد از نتیجه گرفتن از اون ایده، بیا خوندن همان کتاب را ادامه بده.
این مظلب ادامه دارد …
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.