مولانا درمانگر و هدایتگر زندگی آشفته ما
در عصر نکبتبار کرونا که عین بختک افتاده به جانمان و همه چیزمان را تحت تاثیر قرار داده؛ گفتم یک کار نو و تازه کرده باشم. رفتم سراغ چالشهای زندگی خودم تا یکی از سختترین و اساسیترینشان را ضربه فنی کنم!
چالش من: شناخت خودم و محیط اطرافم و از همه مهمتر شناخت و ارتباط درست و بجا با نسل امروزی بویژه دخترانم درنا و دنیا (درنیا)!
وقتی با دخترانم در باره موضوعات مختلف ( حقوق زنان، رسالت آدما، حریم خصوصی، دورهمی، ازدواج، تغییرات جهان مدرن، ایران،سمیرم، معلمی، شغل کارمندی و … ) صحبت میکنم بیشتر وقتها به بن بست میرسم؛ گاهی مواقع حرف همدیگر را نمیفهمیم و درک درستی از باورها و ارزشهای هم نداریم. هر چند رابطهمان خوب و فوقالعاده است ولی احساس میکنم از دو سیاره جداییم که در کنار هم قرار گرفتهایم.
از اینجا شروع کردم
از ابتدای سال ۱۳۹۹ شروع به سرچ و مطالعه در سایتها و کتابخانه شخصیام کردم تا نقشه راهی برای مطالعه و موضوع چالش خودم داشته باشم.
از سایت متمم و ویرگول استارت زدم تا سرک کشیدن به درگاه اساتید بزرگ ایران؛ ملکیان، ارانی ، فاضلی جامعه شناس و بزرگان حوزه انسان شناسی چون؛ کتی گاردنر، دیویدلوییس، یووِل نوا هراری و آلوین تافلر و مرور مجدد شوک آینده و موج سوم تافلر.
چالشی بر چالش درون من
تجربه جالب و چالش برانگیزی بودِ نه تنها چالشم حل نشد بلکه با چالشهای جدیدی روبرو شدم، که در فرصتهای بعدی حتما با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
در وسطای راه به اوشو و مولانا برخوردم یعنی از دنیای انسان شناسی – جامعه شناسی و روانشناسی یانگی به عرفان و فلسفه رسیدم. هر چند هر کدام از منابع نامبرده به غنی شدن موضوع کمک کردند ولی تاثیر عمیق مولانا بسیار کمک کننده و راهگشا بود.
تصمیم گرفتم تجربهام را با شما دوست عزیز به اشتراک بگذارم تا با چکشکاری شما هم مطلب پختهتر و خواندنیتر شود، و اینکه ارتباط دوسویهای بین من و شما ایجاد شود که این روزها به آن سخت محتاجیم.
اگر بچهات را دوست داری؛ برایش هیچکاری نکن!
میبینی اینروزها با آب و تاب برایمان رجز خوانی میکنند که شغلها در آینده از بین میروند، رباتها جای انسان را میگیرند و البته از بابت این شلوغ بازیها؛ بعضیها چه سفرهای برای خودشان پهن کردهاند؛
- مدرسه حل مسئله
- آکادمی هوش هیجانی
- دورههای سیستمسازی آینده
- مراکز تحقیق و پژوهش تحولات آینده
- و از همه بدتر آیندهنگری و پیشبینی آینده شغلی
مثل قارچ روییده شدهاند و بیشتر این درودکان هم برای کودکان و نوجوانان بختبرگشته میباشد که پدران و مادران سرگردان و حیران بدنبال معجزهای نوین در هزاره سوماند.
به درست و غلطش کاری ندارم ولی تجربه معلمی من و بررسی چالش من این را به من فهماند که برای بچهام کاری که تا امروز انجام دادهام را تکرار نکنم .
برنامهنویسی را فراموش کنم؛ هوش مصنوعی را بیخیال و کاری به اینترنت اشیا نداشته باشم، ادای آدم حسابی نوآفرینان دره سیلیکونولی را در نیاورم؛
بدونشک نوع بشر امروزی بویژه از جنس ایرانی با انقلابهای بیسابقهای روبرو میشود، همۀ روایتهای کهنهمان خُرد و خاکشیر میشوند و جالبتر اینکه تمام منم منمهای سیاستمداران، کارشناسان و مدیران باصطلاح مدرن در مورد آینده مفت نمی ارزد( چون خودشان در گذشتهاند و با فرمول کهنه برای جهان مدرن نسخه میپیچند).
چه باید کرد؟
براستی:
- در این دنیای پرشتاب و تودرتوی تغییرات با بمباران اطلاعات؛ چه کنیم تا به آرامش برسیم؟
- چه چیزی باید به بچههایمان بیاموزیم تا به او کمک کند که در دنیای سال ۲۰۵۰ یا قرن بیستودوم جان سالم به در ببرد و شکوفا شود؟
- چگونه میتوانیم خودمان و فرزندانمان را برای دنیایی آماده کنیم که اینچنین دستخوش دگرگونیهای بیسابقه و شگفتانگیز است؟
- پسر و دخترمان به چه مهارتهایی نیاز دارد تا شغل پیدا کند، بفهمد دور و برش چه رُخ میدهد و راه خود را در هزارتوی زندگی بیابد؟
- و ……
یووِل نوا هراری معتقد است:
بهترین مهارتی که میتوانید به فرزندانتان آموزش بدهید، بازآفرینی است.
« آلوین تافلر» معتقد است؛
” بی سواد قرن بیستویکم کسانی نخواهند بود که نمیتوانند بخوانند و بنویسند، بلکه کسانی هستند، که نمی توانند یاد بگیرند، که یادگیریزدایی کنند و دوباره یاد بگیرند. “
راهگشای مولانا؟
عُقده را بگشاده گیر ای مُنتهی // عقده یی سخت ست بر کیسۀ تهی
معنی شعر: ای کسی که در عرصۀ تفکراتِ زائد و کارافزا ماهرانه گِره می گشایی . این گِرههایی را که می گشایی مانندِ آن گِرهای بدان که بر کیسه ای خالی زده شده و تو با زحمت آن را می گشایی!
مولانا در مورد ذهنهای آشفته و احساس ناخوشی اینروزهای ما، و به سرانجام نرسیدن کارهای ما، تلنگر محکمی به ما میزند! و با موشکافی دقیق میگوید:
«شاید مسیر را اشتباهی داری میروی؛ شاید اصلا هدفی که برای خودت مشخص کردهای هدف واقعی تو نیست، بلکه گِرههای کوری بر گونی خالی زندگیت هستن که با چنگ و دندان در حال باز کردن آنهایی! »
یعنی؛
هدفهای زندگی یا گِرههای کور بر گونی خالی!
زندگی ما آدما شده مثل یک گُونی با گِرههای کور، که تمام وقت زندگی را صرف باز کردن این گِرهها کردهایم که متاسفانه تو این گونی یا خالیه و یا درونش چیز بدرد بخوری نیست. بقولی سر قبری گریه میکنیم که درونش مردهای نیست!
90 درصد هدفای ما، همان گِرههای کور بر گُونی خالیاند!
بدونشک تا امروز توی مسیر زندگی گِرههای زیادی را باز کردی. گِرههایی چون؛
- قبولی دوره دبستان،
- ممتاز شدن در دوره راهنمایی،
- دیپلم گرفتن و عبور از کنکور،
- مقامهای ورزشی، فیتنس، استایل جذاب
- اخذ مدرک لیسانس و بالاتر، ازدواج، بچه دار شدن
- خرید موبایل، ماشین، خونه، آشپزی، پول، شغل و …
با باز کردن این گِرهها داری پیر میشوی! تا کی میخواهی خودت مشغول باز کردن این گِرهها بکنی. فکر میکنی چند تا از این گِرهها را میتوانی تا آخر عمرت باز کنی.
مولانا خیلی واضح و قاطع به میگوید:
آیا ماموریت تو فقط باز کردن این گِرههاست یا هدفی بزرگتر و ماموریتی ماندگارتر هم داری؟ آیا تو فقط پا بدنیا گذاشتی تا یک مسیر سطحی و کلیشهای را طی کنی؛ یا مسیری که چیزهای جدیدتر و ارزشمندتر بیاموزی با آدمای بیشتر و متفاوتتر سرو کله بزنی، محیطهای متنوعتر و تجربههای ناب را بچشی و از آن سیراب گردی! آیا استعداد درونی تو همین است که دنبالش هستی یا تو برای کارهای دیگری ساخته شدهای که میتواند ترا ماندگارتر کند.اصلا آیا این گِرهها؛ از گِرههای اساسی و درونی تو است. یا بازیچه شدهای!. بازیچهی دیگران، تبلیغات رسانهها، عقدههای خانواده و معلمانت یا … .
متاسفانه پدرانمان هم این جسارت را نداشتند که زندگی خود را با ایده و تفکرات خودشان بنا کند فقط به پیشنهاد پدرش یا داییاش ازدواج کرد. البته مادرمان هم شاید عاشق پسر همسایه بوده است ولی در برابر همان دیگرانی که برایت گفتم کوتاه آمد و با پسر فلان حاجی پولدار ازدواج کرد؛ و توجیه قشنگی داشت؛
« کسی به حرف ما خانمها گوش نمیداد …» یا بدتر از آن میگه من فقط بخاطر پدرم تن به ازدواج دادم!
هدفای تو از جنس فرومایگان است یا سعادتمندان!
خودشناسی، ابرمهارت زندگی؛ در هزاره سوم
مولانا بعد از اینکه به ما گوشزد میکند که خودت را بر باز کردن گرههای کور برگُونی خالی درگیر نکن؛ زیرا تو برای ماموریت بزرگتری خلق شدهای و برای اینکه در این مسیر به هدف اصلی برسی فقط و فقط نیاز به یک ابرمهارت داری و آنهم شناخت خودت است.
حَلِّ این اِشکال کُن ، گر آدمی // خرجِ این کُن دَم ، اگر آدم دَمی
اگر واقعاَ انسانی این مشکل را حل کن . یعنی از طریقِ خودشناسی ، سعادت و شقاوتِ خود را تشخیص بده . و اگر از حقیقت و جوهرِ انسانی برخورداری عمرِ خود را صرفِ حلِّ این مشکل بکُن.
حدِّ اعیان و عَرَض دانسته گیر // حدِّ خود را ، دان ، که نَبوَد زین گُزیر
چون بدانی حدِّ خود ، زین حد گُریز // تا به بی حد در رسی ای خاک بیز
عمر در محمول و در موضوع رفت // بی بصیرت ، عمر در مسموع رفت
هر دلیلی بی نتیجه و بی اثر // باطل آمد ، در نتیجۀ خود نگر
معنی ۴ بیت بالا:
فرض کن تعریفِ جوهر و عَرَض را هم دانستی . تو خود را بشناس که چاره ای از آن نیست. ای اندیشور، هر گاه حدِّ خود را شناختی می توانی از این حدودِ تنگِ دنیای مادّی بگریزی و به عالَمِ بیکران معنویّت برسی. ای صاحبِ قیل و قال ، عمرِ نازنینِ خود را صرفِ یک مشت لفظ کردهای و بدان میبالی . در حالی که هنوز به حقیقت نرسیدهای. هر دلیلی که بینتیجه و بیحاصل باشد قهراَ باطل است . اینک به نتیجه و حاصل خود نگاه کُن . یعنی وقتی دلیلِ بی حاصل را باطل می دانیم نباید عمرِ خود را صرفِ آن کنیم . پس شایسته است که به نتیجۀ وجودِ خود بنگریم که حق است و یا باطل . و بی جهت عمرِ خود را صرفِ قیل و قالِ باطل نکنیم .
موضوع هدفگذاری و هدفمند بودن همیشه برای آدما مهم بوده است و همیشه معلمان، کارآفرینان و افراد موفق بر مسئله هدفگذاری تاکید خاص داشتهاند. هر چند این موضوع در سالهای اخیر بیشتر تاکید و گاها افراط هم شده است.
کارآفرینان و مدرسان بزرگی چون: زیگ زیگلار، جیم ران، آنتونی رابینز و برایان تریسی؛ تعیین هدف را بالاترین مسیر رشد فردی و موفقیت دانستهاند و به صراحت عنوان می کنند که بدون داشتن هدف هرگز دستاوردی نخواهی داشت هر چند که مایکل گربر سیستمسازی را مقدم بر هدفگذاری میداند. همچنین آدام گرانت در کتاب نوآفرینی خلاقیت و نوآفرینی را عامل شکوفایی فردی و موفقیت افراد و گروههای استارتاپی میداند!
اما مولانا از هدفگذاری مهمتر و اساسیتر، خودشناسی را میداند وبا صراحت این سوال را از ما میپرسد که آیا هر هدفی، هدف واقعی و اصیل است یا همان گُونی با گِرههای کور است که در عین حال که چیز باارزشی درونش نیست ما را بخود مشغول کرده است.
البته بهتر است سوالم را اینطور مطرح کنم: قبل از تعیین هدف، چکار کنم که استعداد درونی خودم رابشناسم و با توجه به ارزشها و استعداد درونی خود هدفگذاری کنم و چگونه این مسیر را درست انتخاب کنم؛ که بعد از رسیدن به هدف مورد نظراحساس رضایت و موفقیت داشته باشیم یا اگر در مسیر راه متوجه اشتباه هدفگذاری خود شدم شهامت تغییر مسیر را داشته باشم؟
الف) مولانا برترین مهارت را « خودآگاهی » می داند
عقده یی کان بر گلویِ ماست سخت // که بدانی که خسی یا نیک بخت ؟
حدِّ اعیان و عَرَض دانسته گیر // حدِّ خود را ، دان ، که نَبوَد زین گُزیر
خودآگاهی دید دقیقی از مهارتها ، تواناییها و کاستی های به ما میدهد. خودآگاهی ما را ترغیب می کند تا خود را با اصالت و صداقت بیشتری رهبری کنیم؛ و به نوبه خود ، دیگران را بهتر بشناسیم و حتی بهتر هدایت کنیم.
دایره گسترده خودآگاهی
خودآگاهی بقول مولانا ابرمهارت است و این ابرمهارت براحتی بدست نخواهد آمد بلکه باید همراه با زمان، تلاش و شاگردی کردن در مسیر زندگی و کار بدستش آورد. که مراحل آن عبارتست از:
- خود را بشناسید: خودآگاهی فقط دیدن خودمان نیست ، بلکه نحوه دید دیگران را نیز به ما نشان میدهد. خود آگاهی نقاط کانونی ما را به نقاط روشن تبدیل میکند. خودپذیری باعث افزایش عزت نفس میشود ، بنابراین تضاد با اعضای خانواده، دوستان و همکاران را کاهش میدهد.
- پذیرش واقعیت: اکثر مردم در جنگ با واقعیت هستند. آنها به جای قبول آنچه اتفاق میافتد ، آن را انکار میکنند. ما نمی توانیم آنچه در جهان اتفاق میافتد را تغییر دهیم ، اما میتوانیم نحوه واکنشمان را به اتفاقات دوربرمان هماهنگ کنیم.
وقتی در برابر اتفاقات مقاومت میکنیم ، قفل میکنیم. ولی وقتی واقعیت را میپذیریم، در برابرش عکس العمل مناسب نشان میدهیم.
- همدلتر باشیم: خانوادهها، تیمها و سازمان ها از کسری همدلی رنج می برند. این بر همکاری و کار تیمی تأثیر می گذارد. ناتوانی در خروج از آنچه برای خود اتفاق می افتد ، توانایی گوش دادن و درک نظرات دیگران را کاهش می دهد. همدلی برای پذیرش تنوع تفکر و پیشرفت در تغییر بسیار مهم است.
ب) دومین مهارت برتر از دیدگاه مولانا؛ خلاقیت است
یک واقعیت جدید نیاز به یک روش جدید برای تفکر دارد. همانطور که آلبرت انیشتین گفتِ
“ما نمی توانیم مشکلات خود را با همان سطح تفکری که داریم حل کنیم.”
عمر در محمول و در موضوع رفت // بی بصیرت ، عمر در مسموع رفت
هر دلیلی بی نتیجه و بی اثر // باطل آمد ، در نتیجۀ خود نگر
خلاقیت چیزی بیش از ایجاد ایده های اصلی است. این در مورد کشف راه های جدید برای حل مشکلات است. به طور مشابه با خودآگاهی ، آموزش رسمی و شرکتی خلاقیت را تشویق نمیکند (یا آموزش نمیدهد).
- بداهه نوازی: یعنی اهمیت سازگاری خود با غیر منتظرههای زندگی. بداهه نوازی یافتن راهحلی برای مشکلی است که قبلاً با آن روبرو نشده بودید.
- حل مسئله: پیچیدگی مشکلات امروز نیاز به گسترش تفکر شما دارد. موضوعات پیچیده به آنچه دانیل کالمن ، برنده جایزه نوبل ، آن را عمیق اندیشیدن می خواند، نیاز داردُ یعنی رویکردی آهسته، آگاهانه، متمرکز و تأمل برانگیز برای حل مشکلات پیچیده.
- نوآوری: نوآوری نیاز به یک طرز فکر جدید دارد، فکری که بر اساس اطلاعات و راهکارهای گذشته طراحی نشده باشد، بلکه بر اساس مفروضات نو و بکر سیستمسازی شده است.
ج) تابآوری و تسلیم نشدن سومین ابر مهارت از دیدگاه مولانا
غلبه بر شکست بیشتر از اینکه ذهنیت داشته باشد نیاز دارد – آزمایش مداوم می تواند به تیم شما آسیب برساند. به همین دلیل است که بیشتر مردم پس از چند تلاش تسلیم می شوند. توماس ادیسون گفت: “نتایج! چرا ، مرد ، من نتایج زیادی کسب کردم! من هزاران چیز را می دانم که کار نمی کنند. “
بعضی ها می گویند ادیسون خیلی سرسخت بود. دیگران که او یک نگرانی فوق العاده ای داشت. با این وجود ، تاب آوری یک مهارت فراشناختی است که می تواند توسعه یابد.
- آزمایش کردن
- غلبه بر عدم موفقیت
- بیاموزید: اشتباه کردن ابزاری برای رسیدن به هدف است – سازمانها باید اشتباهات را جشن بگیرند ، نه موفقیتها را
چهارمین ابرمهارت: ماندن برای عمیق شدن
آیا ماندن در یک شرکت و کار کردن در آن به معنی سکون و فسیل شدن است یا تغییر دائم کار و هر روز تجربه ای جدید کسب کردن؟
تغییر و تنوع طلبی و به دست آوردن تجربه خوب است و پسندیده تنها یک مشکل دارد که باعث می شود آدم سطحی بار بیاید.
اگر خواهان عمیق شدن و پختهشدن و بقول امروزیا ابرمهارت (Meta Skill) کسب کردن در زندگی و یا شغل هستید باید همه وقتتان را به عنوان یک مشاور یا مربی و حتی متخصص فنی در یک سازمان متمرکز کنید تا یک فرآیند بهبود و تغییر را در راستای انجام پروژه در آن سازمان مشاهده کند، تا بیشترین آگاهی و عمقیافتن را بدست آورید.
ابراهیم اسدی؛ مشاور بازاریابی و توسعه کسبوکارهای آنلاین